#باغ_پاییز_پارت_28


-ولی خیلی بد زدی تو پرش ها ....

و بعد هر دو شروع به خندیدن کردیم ...

-دیدی قیافه پسر پرو رو؟ فکر میکرد هر چی دلش بخواد میتونه بارمون کنه .

-وای پاییز ندیدی قیافه پری رو. کارد میزدی خون در نمیومد .ندیدی سروش با چه ذوقی نگات می کرد . فکر کنم کلی کیف کرده بود که داری جوابش رو میدی . اما لحظه آخر که اونجوری بهش گفتی خیلی عصبی شد .گفتم الان که بیاد دعوات کنه ....

و بعد هر دو دوباره زدیم زیر خنده .در همون حال گفتم:

-ولش کن . غلت کرده .هیچ کاری نمیتونه بکنه .مطمئن باش یه روز هم حال این پری رومیگریم .....

با هم خنده کنان به آشپرخونه رفتیم .هر دو از خوشحالی سرذوق بودیم . وقتی وارد آشپزخونه شدم با دیدن سروش با انزجار سر برگردوندم و آهسته به پری گفتم:

-من دارم میرم خونه . اگه کاری داشتی بیا سراغم




romangram.com | @romangram_com