#باغ_پاییز_پارت_27
-نگو تقصیر من بود . دیدی که چقدر متلک بارمون کردن . اون پری از خود راضیِ زشت فکر کرد کیه که اون حرف رو به من زد ؟دیدی پسره داشت با چشم هاش ما رو قورت میداد؟ انتظار نداشتی که صاف وایسم نگاشون کنم و چیزی نگم ؟ پس چرا هیچی نمیگی؟
سرم رو از روی شونه اش برداشتم که جوشش اشک رو در چشم بهار دیدم . با وحشت دستم رو روی گونه اش کشیدم و گفتم:
-بمیرم الهی داری گریه میکنی؟ به خاطرمن؟ باشه بهار ترو به خدا گریه نکن .دیگه هر چی هر کی گفت جواب نمیدم خوب؟ اصلاً الان میرم ازش معذرت خواهی میکنم باشه؟
بهار دوباره بغلم کرد و با صدای خش داری گفت:
-نه .چرا نگی بگو . خوب کاری کردی جوابشون رو دادی . اصلاً اگه تو جوابش رو نمیدادی خودم جوابش رو میدادم .
با خوشحالی سر از سینه اش برداشتم و نگاهم رو به چشمهای عسلیش دوختم و گفتم:
-جدی میگی؟ یعنی نمیخوای دعوام کنی؟
بهار خندید و گفت:
-نه دیونه
و بعد با همان لبخند گفت:
romangram.com | @romangram_com