#باغ_پاییز_پارت_153
-خانم چه سایزی بدم خدمتتون؟
نگاهم رو با التماس به صورت سروش دوختم. سروش با لبخندی از سر اشتیاق به من رو به صاحب مغازه گفت:
-می دیوم رو لطف کنید...
مرد جوان یک تای ابروش رو بالا برد و کمی رش رو به نشانه تعجب خم کرد که من کم ماننده بود با کشیده ای به صورتش بزنم. چقدر نگاهش هیز بود.سرم رو برگردوندم تا در معرض نگاه هیز او نباشم. سروش به من نزدیک شد و دستم رو توی دستش گرفت. نگاهش مثل قبل مهربون و نوازشگر بود. پرسید:
-همون رو خوشت اومده؟
سرمر وب ی حوصله تکون دادم و گفتم:
-حالا باید بپوشم تا ببینم چطوریه...
سروش دستم روکه توی دستش بود فشرد و بعد گفت:
-مطمئنم تنها به تن تو دوختنش...
با اینکه به خاطر نگاه هیز پسرک حوصله ام سر رفته بود اما خندیدم و گفتم:
romangram.com | @romangram_com