#بد_خون_پارت_8
به در اتاقش رسید، نیم باز بود. نگاهی به راهپله انداخت، میترسید سر و کلهاش از آنجا پیدا شود. با پایش آرام در را باز کرد، کسی در اتاق نبود. در را بیشتر باز کرد، باز هم کسی معلوم نبود؛ فقط پنجره اتاق باز بود و باد پرده را تکان میداد.
مثل اینکه او از پنجره فرار کرده بود. سریع به سمت پنجره رفت و نگاهی به بیرون انداخت، همه چیز عادی بود. نگاهی به اتاقش انداخت، همه جا مرتب بود؛ البته به جز کمدش!
لباسهایش بهم ریخته و تعدادی روی زمین پرت شده بودند. کشوهای میز توالتش همه روی زمین افتاده بودند؛ مثل اینکه آن فرد به دنبال چیزی میگشته که از قبل مشخص شده بوده.
گریهاش گرفته بود، خیلی سریع یک دست لباس برداشت و از اتاق بیرون رفت. بهتر بود بیرون از خانه به سر میبرد، در خانه امنیت جانی نداشت.
در خانه را قفل کرد و در حیاط لباسهایش را عوض کرد. یادش رفته بود پالتویش را با خود بیاورد، از سرما لرزیدن بهتر از در خانه تنها ماندن بود. اول خرید میکرد و بعد به تولیدی مریم میرفت.
ساعتی بعد درون بازار بود تا مواد مورد نیاز برای پخت لازانیا را بخرد. هر چند دقیقه یک بار بر میگشت و پشت سرش را نگاه میکرد که کسی او را تعقیب نکند. وقتی که پسرک جوان پشت سرش به او چشمک زد، او دیگر پشت سرش را نگاه نکرد.
وارد فروشگاه شد، مواد لازانیا را خرید و به تولیدی مریم رفت. تولیدی مریم، تولیدی لباسی بود که نگار با آن قرارداد بسته بود. مریم هم صاحب تولیدی بود و نام خودش را روی تولیدیش گذاشته بود. دختری بیست و نه ساله و تپلی بود. تپل بودن صورتش باعث میشد همه فکر کنند او بیست و چهار ساله است. در بین راه حس میکرد کسی کنارش راه میرود و در گوشش صدایی مانند "هیس هیس" در میآورد. کنار مغازهای ایستاد و به تاپهای زیبایش خیره شد. داخل مغازه رفت و دختر فروشنده به او لبخندی زد.
- خوش اومدید!
نگار هم به او سلامی کرد و لبخند زد.
- ببخشید! اون تاپ بندی قرمز رو میتونم ببینم؟
دختر فکری کرد و بعد با ناراحتی گفت:
- اون فقط یک سایزش مونده که به شما کوچیکه، شرمنده!
نگار کمی ناراحت شد، چون تاپ بسیار زیبایی بود.
- دشمنتون شرمنده، ممنونم.
خواست از مغازه بیرون برود که...
- خب، خانم یه تاپهایی دارم که ماله مشتریهای خاصه، قیمتش یکم بالاس. میخواید امتحان کنید؟
نگار شادمان شد، انگار امروز انقدرها هم بد نبود.
- قیمتش مهم نیست، ممنون میشم.
- ماشالله خوشتیپ هم هستید.
romangram.com | @romangram_com