#بچه_مثبت_پارت_96


- سلام.

به مائده سلام کرد و حالش رو پرسید و زیارت قبول گفت.

انقدر کارش بهم برخورد که اگه انقدر خانومیت و صبر نداشتم، با مخ می رفتم تو صورتش. فقط مائده زیارت رفته بود و ما اون جا بوق بودیم؟ پرروی بی ادب امل!

یلدا جفت پا پرید تو افکارم و گفت:

- کجایی تو؟ ده دفعه صدات زدم.

- همین جام، بریم دیگه.

کوروش هنوز زیر چشمی به مائده نگاه می کرد که یکی زدم پس سرش و گفتم:

- یالا راه بیفت!

از مائده و متین خداحافظی کردیم و متین در طول این مدت حتی یه نگاه هم بهم ننداخت. با دیدن دویست و شیش کوروش شوکه نگاهش کردیم.

- چیه خب؟

شقایق گفت:

- ماشینت کو؟

- همینه دیگه.

- زهرمار، ماشین خودت رو می گم.

- آهان، اون دلم رو زد، عوضش کردم.

شقایق با حرص گفت:

- اسکلمون کردی؟

- من غلط بکنم. حالا بدویین سوار شین و فضولی نکنید.


romangram.com | @romangram_com