#بچه_مثبت_پارت_87
- باشه حتما.
- فقط لطفا به خودش نگيد من بهتون دادم.
- يعني دروغ بگم؟
لبخند بانمکي زد و گفت:
- اصلا، فقط حقيقت رو بهش نگيد.
- خوبه، اينم يه جورشه. خب با اجازتون.
- آ، راستي منو اون جا حتما دعا کنيد.
سرش رو بالا آورد و نگاه سياهش رو روونه ي نگاهم کرد. بي اختيار گفتم:
- حتما.
براي اولين بار اين من بودم که نگاهم رو از چشماش گرفتم و گفتم:
- خداحافظ.
آروم زمزمه کرد:
- به سلامت، مراقب خودت باش.
***
يلدا از بس بهم متلک پروند ديگه از کوره در رفتم و دوتا فحش آبدار بهش دادم. شقايق سرش رو از وسط دوتا صندلي جلو آورد با خنده گفت:
romangram.com | @romangram_com