#بچه_مثبت_پارت_88
- حالا چرا قاطي مي کني؟ خب راست ميگه بچه ام، وقتي اومدي تو اتوبوس لپات گل انداخته بود.
- زهر مار! آخه چرا بايد سرخ بشم وقتي که اون فقط ازم خواسته مواظب دختر داييش باشم؟
- خب دو حالت داره. يکي اين که تو راست مي گي و اون فقط خواسته تو مواظب مائده باشي؛ پس سرخ شدنت نشون مي ده تو عصباني شدي و حسوديت شده و حالت دوم اين که تو داري خالي مي بندي و بچه مثبت کلاس حرف از دلدادگي و اين شر و ورا زده و از اون جايي که تو خيلي خجالتي و خانمي سرخ و سفيد شدي که البته اين حالت يه جورايي تخيلي به نظر مي رسه و حالت اول بيشتر با عقل جور درمياد، ضمنا چرا اين شازده پسر از کس ديگه اي نخواسته مواظب دختر داييش باشه؟
با خنده گفتم:
- راست مي گي با عقل، اما تو که عقل نداري عزيزم، ضمنا اونش ديگه به شما مربوط نيست.
يلدا غش غش خنديد و گفت:
- ولي خدايي اگه شما دوتا بخوايد با هم ازدواج کنيد چه شود، مثل اينه که يخ و آتيش کنار هم باشن.
- مي شه لطفا نظرياتتون رو برای خودتون نگه داريد؟ اولا من هيچ وقت ازدواج نمي کنم. دوما اگه يه زماني خر شدم و خواستم ازدواج کنم براي همسرم معياراي مخصوص به خودم رو دارم که به احتمال صد و يک درصد تو هيچ بني بشري پيدا نميشه.
شقايق به حالت مسخره اي يه دفترچه يادداشت بيرون کشيد و گفت:
- بفرماييد سرورم، معياراي خاصتون رو بگيد يادداشت مي کنم تا براتون يه صفرش رو سفارش بديم.
- چي رو يادداشت مي کني؟
شقايق رو به مائده که صندلي خودش رو ترک کرده بود و کنار شقايق که خالي بود نشست گفت:
- معياراي خانم براي همسر آيندشون.
"اي بميري شقايق."
- خب بگو عزيزم تا يادداشت کنم.
با حرص گفتم:
- خيلي مسخره اي!
مائده گفت:
romangram.com | @romangram_com