#بچه_مثبت_پارت_68


- نه بابا!

- جون شما.

- پس من چی؟ یعنی تکلیف من و این بچه چی میشه؟

"آخ نگو که جیگرم برای مظلومیت تو یکی کباب شد، پررو!" مرحله ی سوم، تیر خلاص بود.

- فرناز من طرف توام، هر چی باشه ما هم جنسیم. منم چند بار موقعیت حالای تو رو داشتم.

"البته به گور بابام خندیدم اگه همچین غلط هایی بکنم."

ادامه دادم:

- به نظر من که حقت رو ازش بگیر و خودتم از شر این بچه خلاص کن.

با ناراحتی نگام کرد و گفت:

- چطوری؟

- به راحتی، برو بهش بگو سی میلیون بده تا بچه رو سقط کنم و بعدم برو بچه رو بنداز و با پولتم یه حال اساسی کن.

- اما آخه من کوروش رو دوست دارم.

ای خاک تو سرت، دو ساعته دارم فک می زنما. گارسون سفارشا رو آورد و من یه نفس تا ته لیوان رو سر کشیدم و فرناز هم فقط به دستاش خیره شده بود.

- فرناز جون، عشق و عاشقی کیلو چنده؟ وقتی باباش از ارث محرومش کرد، با این پسر تن پروری هم که من می بینم باید بری کلفتی تا از گشنگی نَمیری.

"وای خدا اگه کوروش بفهمه پشت سرش چی گفتم خفم می کنه."

- از من گفتن بود، تو با کوروش به هیچ جا نمی رسی.

"چرا به یه جا می رسی. به کجا؟ خونه ی پدر پسر شجاع، اِوا خاک بر سرم اون که زن داره، ای فرناز شوهر دزد!"

- مرسی از راهنماییت، من می خوام یه کم فکر کنم.


romangram.com | @romangram_com