#بچه_مثبت_پارت_69

- باشه گلم، فکرات رو بکن.

از جاش بلند شد و گفت:

- من می رم خونه، کلاس رو نمیام.

- اوکی.

"حالا نه این که حضور نداشته باشه بار علمی کلاس کم میشه!"

- بای.

"های! آخ جون رفت و آب میوه رو هم نخورد، کوفت بخوره دختره ی چشم سفید!"

آب پرتقال رو خوردم و سریع خودم رو به کلاس رسوندم. وای خدا، بازم سهرابی رفته سر کلاس و من دیر رسیدم.





***





دوتا تقه به در زدم و در رو باز کردم.

- سلام.

سهرابی با دیدنم پوفی کشید و کتابی رو که تو دستش بود تقریبا پرت کرد روی میز و با صدای نسبتا بلندی گفت:

- چه سلامی خانوم محترم؟ این چه وضع کلاس اومدنه؟ این دفعه چه بهونه ای می خواین جور کنین؟

واقعا اگه به نظرت این کلاس انقدر مسخره و پیش پا افتاده س که ارزش سر وقت اومدن رو نداره، نیا خانوم، نیا سر کلاس. کلاس من حرمت داره. بفرمایید بیرون و این ترمم درس رو حذف کنید، وگرنه خودم با صفر می اندازمت.

"اوه مای گاد، این دیگه امروز چشه که مثل سگ پاچه می گیره؟ مرتیکه جلوی بقیه سنگ روی یخم کرد."

romangram.com | @romangram_com