#بچه_مثبت_پارت_67
- باشه فردا می ریم آزمایش. چه می دونم؟ دی اِن اِی و از این کوفتا.
خب پس واقعا بچه مال کوروشه. مرحله ی دوم، مقدمه چینی بود.
- خیلی خب، خود کوروشم قبول داره که بچه مال اونه، اما ...
- اما چی؟
- خانوادش بد کوفتایین.
- یعنی چی؟
- بیچاره کوروش دیروز غیر مستقیم به پدرش گفته می خواد با دختر دوست باباهه ازدواج نکنه و یکی دیگه رو می خواد، ندیدی چه قشقرقی به پا شد.
چشمای بابا قوریش رو ریز کرد و گفت:
- مگه باباش می خواد اون با کس خاصی ازدواج کنه؟
خودم رو هیجان زده نشون دادم و گفتم:
- آره، باباش می خواد به زور شوهرش بده، نه یعنی زنش بده، طرفم از این خر پولاس که ...
گارسون وسط حرفم پرید و در حالی که نیشش تا بناگوشش باز بود گفت:
- سلام ملی خانوم. چی سفارش می دین؟
خاک تو سر این بچه ها کنن، از بس تو این کافی شاپ کوفتی اسمم رو بلند بلند صدا کردن اینم فهمیده. جدی نگاهش کردم و گفتم:
- دوتا آب پرتقال.
از فرنازم نظر نپرسیدم اصلا، کارد بخوره تو شکمش. گارسون رفت و من دوباره رفتم تو دور خالی بندی.
- آره، می گفتم. دختره دختر شریک باباشه. فکر نکن مالیه ها، خیلی هم بی ریخته، ولی تا دلت بخواد خونه و ملک داره.
- کوروشم دوستش داره؟
- نه بابا، مگه کوروش آدمه که کسی رو دوست داشته باشه؟ اون فقط فکر ارث باباشه. آخه باباش گفته اگه با محبوبه، همون دختر پولداره دیگه، ازدواج نکنه از ارث مرث خبری نیست و کوروش باید بره گدایی!
romangram.com | @romangram_com