#بچه_مثبت_پارت_55

- چی؟

- آره درسته، من اون آدم قبلی نیستم؛ اما می دونید بدبختیم چیه؟

اونا پرسشگر نگاهم کردن. خندم رو کنترل کردم و با جدیت گفتم:

- بدبختیم اینه که آدم بعدیم نیستم!

کوروش از خنده منفجر شد. خودمم پقی زدم زیر خنده و یلدا هم چنان زد پس سرم که مغزم نود درجه تاب خورد.

بهروز گفت:

- ببین نیم وجبی چطور ما رو سر کار گذاشته.

نازنین گفت:

- یعنی واسه سهرابی خودت رو این شکلی کردی؟

ابروم رو بالا انداختم و گفتم:

- نچ، واسه خاطر آقا متین.

کوروش با خنده گفت:

- تو دیگه چه مارمولکی هستی.

شقایقم گفت:

- بیخود زور نزن، اون حتی نگاهتم نمی کنه.

- خواهیم دید.





***

romangram.com | @romangram_com