#بچه_مثبت_پارت_3
شقایق وسط پرید و گفت:
- بریم کافی شاپ مهمون من.
یلدا که یه نمه فاز مثبت بودنش فعال بود گفت:
- وای نه بچه ها، پنج دقیقه دیگه کلاسمون با سهرابی شروع میشه، این بار اگه نریم پدرمون رو درمیاره.
کوروش گفت:
- نترس بابا، این دیگه دست ملیسا رو می بوسه که باز واسه سهرابی فیلم بازی کنه و خرش کنه.
هر شش نفرمون به سمت کافی شاپ حرکت کردیم. بچه های دانشگاه به ما اکیپ شش تایی ها می گفتن. کافی شاپ نزدیک دانشگاه مثل همیشه شلوغ بود و به زور جایی واسه نشستن پیدا کردیم و حسابی شقایق رو تیغ زدیم.
- ملیسا؟
- هوم؟
- نکنه متین برات دردسر درست کنه.
- متین دیگه کدوم خریه کوری جونم؟
- صد بار گفتم کوری نه و کوروش خان، متینم همین برادرمونه دیگه.
یلدا با دهن پر گفت:
- گناه داره، دیگه اذیتش نکن.
- اَه اَه، هنوز نفهمیدی با دهن پر نباید حرف بزنی؟
و رو به کوروش ادامه دادم:
- نترس بابا، برادرمون اهل لو دادن و اینا نیست. اگه بناش به دردسر درست کردن بود، دو سال پیش تا حالا این کار رو می کرد.
بهروز گفت:
- آره بابا، من شنیدم خرش تو حراست خیلی می ره.
romangram.com | @romangram_com