#بچه_مثبت_پارت_157
- هیچی، یه هفته وقت دارم بهش جواب بدم.
- جوابت چیه؟
- می دونی مائده، با اتفاقایی که داره پشت سر هم می افته واقعا بین دو راهیم.
- یعنی ممکنه قبول کنی؟
- بی خیال! دیشب چی می خواستی بگی؟
سرش رو انداخت پایین و گفت:
- ملیسا تو مثل خواهرمی، به خدا اندازه خواهر نداشتم دوستت دارم.
- می دونم عزیزم، منم همین طور.
- از طرفی متین هم مثل داداشمه، بهترین دوستم از بچگیم تا همین الان، نمی تونم ناراحتیش رو ببینم، نمی خوام ببینم داره نابود میشه و به روی خودشم نمیاره.
بی اختیار دلم لرزید.
- مائده واسه متین اتفاقی افتاده؟
چشمای اشکیش رو بهم دوخت و گفت:
- اگه بفهمه بهت گفتم هیچ وقت نمی بخشم؛ اما مجبورم، به خدا مجبورم.
- چی رو بهم بگی؟ جون به لبم کردی!
- ملیسا متین خیلی وقته عاشقت شده. خودش می گفت نفهمیده دقیقا از کی؛ اما از همون اول که دیده تو با همه فرق داری جذبت شده.
خندیدم و گفتم:
- مائده حالت خوبه؟ معلوم هست چی می گی؟ جذب من شده؟ اون حتی یه بار دقیق به چهرم نگاه نکرده.
- گفت بهم، خودش گفت. وقتی دیدم خیلی داغونه، قسمش دادم بهم بگه چشه. گفت عاشق شده، عاشق همکلاسیش، گفت یه دختر شیطون و بازیگوش که از هر فرصتی واسه تحقیرش استفاده می کنه، گفت نمی خواد گناه کنه، گفت می دونه دنیای خودش و دختر رویاهاش متفاوته. گفت و گریه کرد، خون گریه کرد. متین عزیزترین کسم بود، نمی تونستم غمش رو ببینم. خواستم بهم نشونت بده قبول نکرد. همون روز تو اون کافی شاپ باهاش اومدم تا راضیش کنم بهم نشونت بده، قبول نکرد، اما تو خودت اومدی. از هول کردناش فهمیدم طرف تویی. همون جا بود که تازه معنای حرفای متین رو فهمیدم، تو اصلا تو یه دنیای دیگه بودی، راه تو با امثال ماها خیلی فرق داشت. نمی دونم چطور شد پیشنهاد مشهد اومدن رو قبول کردی؛ اما اون جا منم شیفتت شدم، فهمیدم دنیات اگر چه با ماها متفاوته، اما پاکی که تو وجودت بود تو هیچ کدوم از من و امثال من نبود. تو بی خیال تر از این حرفا بودی که عاشق بشی. تو ترمینال وقتی کوروش بغلت کرد، متین خرد شد. بهم گفت می دونه که هیچی بینتون نیست؛ اما نمی خواد تو رو تو بغل کس دیگه ای ببینه. اون شب منو رسوند خونشون و تا صبح تو کوچه قدم زد. وقتی اومد خونه گفت هیچ رقمه نمی تونه ازت بگذره. ملیسا تو رو خدا با عجله تصمیم نگیر. متینم نابود میشه. اون مغروره. اون ...
گریش شدت گرفت و من ناباورانه بهش نگاه می کردم و حرفاش تو سرم چرخ می خورد. از جا با شدت بلند شدم.
romangram.com | @romangram_com