#بچه_مثبت_پارت_147
در جواب حرفاش فقط یه آه کشیدم و گفتم:
- هیچ وقت درکم نمی کنی.
- نه، اما ازتون می خوام برگردین خونه و مثل همیشه باشید، جسور و شیطون.
با تعجب نگاهش کرم که مثل همیشه نگاهش رو ازم دزدید. چی شد؟ در خونشون پیاده شدم و یه تشکر سریع کردم و الفرار. مائده ی گور به گوری رو راضی کردم سریع بریم خونشون و اونم با هزارتا ناز قبول کرد.
***
از مامان متین یه عالمه تشکر کردم و همراه مائده راهی شدم. روز تولد مائده تکلیف خودم رو نمی دونستم.
باید الان بهش کادو بدم و تبریک بگم یا جشنی چیزی تو راهه؟ برای همین وقتی مائده رفت wc سریع از تو حافظه تلفنشون شماره ی خونه عمش که به اسم عمه جون سیو بود گرفتم.
- الو؟
- سام متین خان.
- سلام خانم احمدی.
- ملیسا هستم.
- بله، شناختمتون.
- اِ، من فکر کردم نشناختین. آخه کل فامیل پدریم احمدی هستن، گفتم با یکی دیگه اشتباه گرفتیم.
- امری داشتین؟
شیطونه میگه بزنم تو پرش، حیف که ممکنه مائده از دستشویی بیرون بیاد؛ وگرنه من می دونستم و این بچه پررو.
romangram.com | @romangram_com