#بچه_مثبت_پارت_141

اتاق متین تلفیقی از عصر قدیم و جدید بود. تمام روتختی ها و رومیزی هاش خاتم کاری بود، اما کامپیوتر و لپ تاپش از بهترین مدلا بود.

- خود آقا متین کجا می خوابه؟

- اون بیدار می مونه.

- چرا دیگه؟

-باباش همیشه پای پاتیل می موند و تا اون جایی که می تونست قرآن رو از اولش می خوند. بعد از اون خدا بیامرز متین این کار رو می کنه.

- خدا بیامرزدشون.

اونقدر خسته بودم که بدون این که به مائده اجازه بدم رو تختی جدید رو روی تخت بندازه، تقریبا بیهوش شدم.

مائده صدام زد و گفت:

- زود باش پاشو ملیسا، همه سر سفره س صبحونن.

- وای مائده ولم کن، من که تازه دو ساعته خوابیدم.

- پاشو عزیزم. سمنو و حلیم، پاشو دیگه.

- نمی خوام، خوابم میاد.

- ملیسا متین می خواد لباساش رو عوض کنه.

- خب عوض کنه. به من چه؟ مگه من مامانشم؟

- ملیسا خانوم جهت یادآوریتون، شما الان تو اتاق متین خوابیدید و کمد لباساشم این جاست.

به زور بلند شدم و گفتم:

- باشه بابا، خفم کردی، پا شدم.

- به سلام ملیسا خانوم، صبحتون بخیر.

به سمت سرویس بهداشتی گوشه اتاق رفتم و گفتم:

romangram.com | @romangram_com