#بچه_مثبت_پارت_138


- چیه بابا؟ پهلوم رو سوراخ کردی.

- مگه به تو اشاره نکردم وایستی؟

- روش پخت سمنو رو برای بچه ام گفتی؟

- زهرمار، بچه پررو.

- بد اخلاق! خاک تو سر کوروش کج سلیقه.

- بده من این لامصب رو. مگه چه حاجتی داری که بس که هم زدی، ته پاتیلم سوراخ کردی؟

- وای مائده، همه رو دعا کردم، اگه یکی دوتاشم بگیره چه شود!

مائده تقریبا هولم داد اون طرف و با حرص گفت:

- مطمئنم اگه بگیره همه بدبخت می شن.

- بی ذوق!

در پاتیل سمنو رو طبق مراسم خاصی که گفتن ذکر و صلوات بود، گذاشتن و روش رو قرآن و شمع و گل و آینه گذاشتن. من و کوروش کنار هم ایستاده بودیم و به این صحنه نگاه می کردیم.

کوروش آروم زمزمه کرد:

- چقدر با اینا فرق داریم.

برگشتم و نگاهش کردم. اخم کمرنگی کرد و گفت:

- دارم به این نتیجه می رسم که تموم مدت عمرم چقدر الکی گذشت.

چه حرفایی می شنیدم. اونم از کی؟ از پسر الکی خوش و بی خیالی که نمونش رو تو زندگیم ندیده بودم. حرفی نزدم.

- من دیگه می رم.

- امیدوارم فهمیده باشی مائده دختری نیست که بشه خرش کرد.


romangram.com | @romangram_com