#بچه_مثبت_پارت_121

به سمت متين برگشتم و اخم کردم.

- منظورم اين نبود که.

مادر متين گفت:

- عزيزم من قول مي دم بهت خوش بگذره، حتما بيا.

- باشه، ممنون.

شام خوشمزه مائده در فضايي دوستانه و جو مهربون خانوادگي اونا صرف شد. اون قدر بين خوردن شام خنديدم و کيف کردم که دلم درد گرفته بود.

- واي مائده دستپختت عاليه. فکر نمي کردم توي هم نسلياي من دختري باشه که بلد باشه غذا درست کنه.

پوزخند صدا دار متين درست رفت رو اعصابم. برگشتم به متين و گفتم:

- مشکليه؟

متين يه کم خودش رو جمع و جور کرد و گفت:

- نه، چطور مگه؟

- هيچي، همين جوري.





***





- مائده جان آخه من کجا بيام؟

- يعني چي؟

romangram.com | @romangram_com