#بچه_مثبت_پارت_111

- بر خرمگس معرکه لعنت!

جوابش رو ندادم که دوباره زنگ زد.

- لعنتی!

گوشی رو به اجبار برداشتم.

صدای شاد آرشام تو گوشی پیچید.

- سلام خانومی.

"عـق!"

نگاهم به سمت صورت متین کشیده شد، یه لحظه نگاه موشکافش به خودم رو غافل گیر کردم و اون خیلی ناشیانه به سقف خیره شد. حرصم گرفت. "ایش، اکبیری!"

- سلام. چطوری؟

- ممنون، از احوالپرسی های شما.

حوصلش رو نداشتم.

- کاری داشتی؟

- آره، واسه ناهار می خواستم دعوتت کنم.

- شرمنده، الان می خوام ناهار بخورم.

- کجا؟ با کی؟ من الان دوستات رو دیدم باهاشون نبودی، خونه هم که نیستی.

-شما داروغه این؟ به خودم مربوطه الان کجام و با کی هستم.

"پررو آمارم رو درمیاره."

- منظورم رو بد برداشت نکن، نگرانت شدم.

- نگران چی؟ من کار دارم، بای.

romangram.com | @romangram_com