#با_بهار_پارت_6
با تعجب پرسیدم :«کارش؟کارش یعنی چی؟» پوزخندی زد و گفت: کار دیگه نمی دونی چیه؟ کار می کنه تا خرج خونه رو در بیاره .
برای لحظه ای ارزو کردم من یا علی بزرگ تر بودیم تا به او کمک می کردیم علی را نمی دانم اما من حتما تمام درامدم را در اختیارش می گذاشتم تا سختی نکشد و راحت باشد.
صدای علی مرا از افکارم جدا کرد :بهاره شام خوردی؟
همچنان که دستم در دستش بود به او نگاه کردم و گفتم :«اره اگه یکم دیر میومدی همون جا پیش مریم می خوابیدم.»
علی با صدایی که بی نهایت مظلوم به نظر می رسید گفت:«خوش بحالت چی خوردی؟»
گفتم:«کتلت» گفت :«وای می دونی چند وقته ما کتلت نخوردیم؟» گفتم :«کاشکی برای تو و مامان هم می اوردم.»پرخاش کنان گفت :«نخیر لازم نکرده همین که تو شب و روز مزاحوشون هستی بسه.»
با لب هایی اویخته گفتم:«خوب چی کار کنم ؟اگه تو زودتر بیای دنبالم منم میام خونه.» گفت :«بذار به مامان بگم شاید از فردا وقتی تعطیل شدم بیام دنبالت با هم بیایم خونه.»
romangram.com | @romangram_com