#با_بهار_پارت_50


از احساس دستی به روی پیشانی ام ، چشم هایم را باز کردم. زهرا خانم بود. سلام کردم.

گفت : (( سلام به روی ماهت. مثل اینکه نسخه ی محمود بی تاثیر نبوده. ظاهرا حالت بهتره. تب که نداری. اگه دارو ها رو مصرف کنی ، تا فردا روبه راه می شی!))

لبخندی زدم. محمود هم روبه رویم ایستاد و پرسید : (( چطوری بهار خانم؟ مثل اینکه پشه ای که لگدت زده خیلی چاق و قلچماق بوده. داروهات رو بخور و برو به جنگش.))

گفتم : (( ببخشید محمود اقا. خیلی مزاحم شما و زهرا خانم شدم.))

به جای او زهرا خانم جواب داد : (( این حرفا چیه می زنی دختر؟ مزاحم کدومه؟ پس می خواستی کی به دادت برسه؟ حالا به جای این حرفا ، بلند شو لباس بپوش بریم دکتر. پاشو عزیزم.))



سرم را به طرفن تکان دادم وگفتم ((حالم بهتر شده . مطمئنم تا فردا خوب می شم . دیگه نیاز به دکتر رفتن ندارم . تازه مگه محمود آقا خودش دکتر نیست ؟))


romangram.com | @romangram_com