#از_تو_میگریزم_پارت_13
صمیم لباس حریر ابی به تن روبه روی میز توالت ایستاده بود. نسیم دستش را روی چهارچوب در گذاشته بود و نگاهش می کرد وای چه خانم خوشگلی با یه خورجین قلب عاشق می خوای برگردی خونه دیگه؟ صمیم به اینه نگاه کرد. رژملایمی به لب هایش زد و گوشواره های باریک و پرنگینش را مرتب کرد . دستی به موهای لطیفش کشید و همین طور که کفش هایش را می پوشید گفت وای نسیم من به این کفش های پاشنه بلند عادت ندارم زمین نخورم؟ نسیم خندیدیه کم تو خونه تمرین کن آبروریزی نکنی خدمتکار در زد و وارد شد پدر مادرتون پایین منتظر هستن تشریف نمی آرین؟
romangram.com | @romangram_com