#آیه_پارت_89

- از کجا معلوم که شما همدست نباشید؟
اخمی کردم و سرمو بالا گرفتم.
- از اون جایی که من آقا آراسب رو آوردم بیمارستان.
احسان و آرسام پوزخندی زدند که آرسام گفت:
- برای رد گم کردن و این که کسی به شما شک نکنه فکر خوبیه!
با خشمی از جام بلند شدم و نگاهمو به هر دو دوختم.
- من اصلاً آقا آراسب رو نمی شناسم. دو سه روز بیشتر نیست که من با ایشون آشنا شدم. آقا آراسب خودشون از من خواستند که توی شرکتشون کار کنم. چرا من بخوام آسیبی بهشون برسونم؟!
- به شما نمی خوره این قدر خودمونی بشید کسی رو که دو سه روز نیست می شناسید، به اسم کوچیک صدا کنید؟
آهی کشیدم و در جواب حرف احسان گفتم:
- اون از من خواسته بود. خود آراسب از من خواسته بود.
اخمی کردم و نگاهمو توی چشماش دوختم و ادامه دادم:
- منظورتون چیه؟
احسان پوزخندی زد.
- منظور من کاملاً واضحه خانوم. اما خودتون نمی خواید بدونید!
- من هیچ کاری با شما ندارم و نداشتم. داشتم زندگیمو می کردم.
- ولی شما ...
با صدای بلند رو به آرسام کردم و گفتم:
- من این جا متهم نیستم!
احسان خواست چیزی بگه که دکتر یا همون فرزام دوان دوان با خوشحالی به طرفشون اومد.
- آراسب به هوش اومده.
آرسام با تعجب به طرف فرزام برگشت.
- به این زودی؟!
آقای فرهودی مشتی به بازوی پسرش زد و هر چهار نفرشون پشت سر فرزام راه افتادند.
غمگین روی صندلی نشستم و صورتمو بین دستام پنهان کردم. من متهم نیستم. من فقط برای زندگی خودم وارد زندگی آراسب شدم. آراسبی که فقط اسمش منو به اون رسوند تا این لکه رو از تو شناسنامم پاک کنم.
سرمو بلند کردم، دلم هوای گریه کرده بود. تهمت های آرسام و احسان در گوشم تکرار می شد. از جام بلند شدم. باید از اون جا خارج می شدم از این بیمارستان خارج می شدم. دوان دوان به طرف خروجی بیمارستان رفتم. نگاهی به خیابون کردم هیچ ماشینی دیده نمی شد.
آهی کشیدم و به اون طرف خیابان به راه افتادم که چراغ ماشینی روشن شد و نور م*س*تقیم اون به چشمام خورد. دستمو سایه بان چشمام کردم و نگاهمو به ماشین دوختم که صدای گازش سکوت خیابون رو شکست. قدمی برداشتم که دنده عقب گرفت و رو به روم ایستاد و گاز داد. با تعجب نگاهی به ماشین کردم. نورش به چشمام می خورد و نمی تونستم درست ببینم چه کسی توی اون ماشین نشسته. حرکتی کردم که ماشین به سرعت به طرفم حرکت کرد و چشمام گرد شد. نگاهم به ماشینی بود که به من نزدیک می شد. با صدای آرسام که به طرفم می دوید به طرفش برگشتم.
- بــــــــــــــرو کـــــــــــنار.

@romangram_com