#آیه_پارت_47

- بله که داشتیم! بچه ها اونایی که این محمودی رو نمی شناسن، بهتر بدونید که پسر درس خونیه. ولی به دلایلی که ...
اخمی کرد.
- افتادن دیگه!
محمودی با همون خنده دستی به شونه ی موسوی کشید.
- معرفت استاد، معرفتمون زیاد بود.
استاد سرشو تکون داد و به طرف دانشجوها برگشت.
- شوخی کافیه. امروز روز اوله و بهتون سخت نمی گیرم. من همیشه این طور مهربون نیستم. قوانین خاص خودمو برای درس دادن دارم. نه دوست دارم از این درس خسته بشید و نه این که بی خیال باشید. نمره اضافه به هیچ کس نمیدم، نمره ورقه ها رو رد می کنم. باید با سعی و پشت کار خودتون نمره بیارید. مثل این آقا (اشاره ای به محمودی کرد) نمی خوام باز به دلیل معرفت این جا باشید.
محمودی سرشو زیر انداخت.
حالا همه ساکت شده بودند و به استاد نگاه می کردند. نه به چند دقیقه پیش که همه رو خندوند، نه به حالا که صدایی از هیچ کس بیرون نمی اومد!
استاد مجد مرد قد بلندی بود. مشخص بود ورزشکاره. هیکل ورزیده ای داشت با دید برادری خوشتیپ بود. خوبی استاد جوون همینه که دخترهای کلاس خودشون رو بهش بچسبونن و پسرها غصه بخورن. نمی دونم از کی نگاهم به استاد خیره بود که با نگاه خیره ی استاد سرمو زیر انداختم. با صدای یکی از دخترها سرمو بالا گرفتم و نگاهش کردم.
- استاد؟
استاد به طرفش برگشت و نگاهش کرد.
- بله!
دختر لبخند پر عشوه ای زد.
- اسم کوچیکتون رو نگفتید؟!
استاد بدون اینکه چیزی بگه ورقه ای رو از روی میز برداشت.
- خب بچه ها یکی یکی اسم هاتون رو روی این ورقه بنویسد.
محمودی از آخر کلاس گفت:
- استاد می خواید من بنویسم؟
- اسم تو رو می خوام چی کار؟
بچه ها خنده ای کردند.
- استاد، شما خودتون گفتید بنویسد؟!
- من گفتم بنویسید، نگفتم که تو بنویس!
استاد خنده کنان در حال کل کل با محمودی به میز من نزدیک شد و ورقه رو روی میز جلوی من گذاشت. نگاهمو به استاد دوختم که خیره به چشمام نگاه کرد.
- اسمت رو بنویس، ورقه رو دست به دست کنید.
با این حرفش سرشو بالا گرفت و چشم غره ای به کسی رفت. سرمو برگردوندم که نگاهم به محمودی افتاد که چشمکی به استاد زد. استاد اخمی کرد و سر جاش برگشت.
بسم ا... رو بالای صفحه نوشتم و با شماره ی یک، اسمم رو روی برگه نوشتم. ورقه رو به ب*غ*لی دادم. نگاهمو به طرف استاد برگردوندم که در حال قدم زدن توی کلاس بود. آخرین نفر که اسمش رو روی ورقه نوشت اونو به استاد داد. استاد با دیدن ورقه لبخندی زد و به طرف میزش رفت.

@romangram_com