#آیه_پارت_35

- با اون ورجه ورجه ای که تو کردی اگه نمی گفتی گشنه ای شاخ در آورده بودم!
مهری اخمی ساختگی کرد.
- بابا بچه که بودم کاری نمی کردم. حالا خودمو خالی می کنم.
خنده ای کردم.
- کاملاً مشخصه دخترم.
مهری نیشگونی از بازوم گرفت و سرشو به طرف قابلمه خم کرد و بو کشید.
- چه بویی داره. وای آیه دلم ضعف رفت.
- عزیزم اگه نمی گفتی شاخ در می آوردم!
مهری با دهانی باز نگاهی به آرش کرد و نگاهشو به من دوخت. با دیدن نگاهش به خنده افتادم.
- بیا، بفرما مهری خانوم مگه بهت نگفتم!
مهری چشم غره ای به من رفت و دست به کمر رو به آرش گفت:
- ببینم آرش تو گشنت نیست؟
- نه عزی ...
با دیدن اخم مهری دستاشو بالا برد.
- آقا من تسلیم، من گشنمه. آیه خانوم چی داریم واسه ناهار؟
خنده ای کردم.
- زن ذلیل من بودم که می ...
خودمم با دیدن اون نگاه مهری حرفم رو خوردم و سرمو با درست کردن سالاد گرم کردم که با خنده ی آرش و مهری خودم هم به خنده افتادم.
سید محسن وارد آشپزخونه شد.
- خب دخترم ما می ریم بعد از نهار باز میایم.
- کجا برین من ناهار درست کردم؟
- ممنون دخترم جمعیتمون زیاده میریم.
اخمی کردم.
- مگه من می ذارم برید! غذا زیاد درست کردم. تعارف می کنید عمو؟
- تعارف که ...
ای بابا عمو جون مال مفته دیگه!
با این حرف مهری همه لبخند زدیم و ادامه دادم:

@romangram_com