#آیه_پارت_194

-ول کن آراسب! این پیشی وحشی میشه منو با ناخناش می کشه، بی داداش می شی ها!
خنده ای کردم و با چشمکی که به آیه زدم گفتم:
- بذار چنگت بزنه تا از شرت راحت بشم.
آیه اخمی کرد.
- آراسب، به جای این که جلوی این ها رو بگیری داری آتیش بینشون رو بیشتر می کنی؟
- اِ، آیه! بذار مشکلشون رو حل کنن دیگه.
آیه خواست چیزی بگه که آرسام مشتی به شکمم زد. از درد اخمی کردم و زیر پایی به آرسام که از من فاصله می گرفت زدم. روی زمین افتاد. آرسام با اخمی نگاهم کرد و گفت:
- الهی که بی آراسب بشم من.
- خدا نکنه آرسام!
با این حرفش دردم رو از یاد بردم و نگاهمو به چشم هاش دوختم. آیه لبخند شرمگینی زد و گونه هاش سرخ شد. از سرخی گونه هاش به خنده افتادم که سانیا از موقعیت استفاده کرد و آیه رو کنار زد و خودشو به آرسام رسوند و با کفشش یکی به سر آرسام زد. با دیدن اون دو تا خنده ی بلندی کردم و به طرف آیه برگشتم. با دیدنش خنده از روی لبام ماسید. خودمو بهش رسوندم که از درد صورتش جمع شده بود. با نگرانی دستمو جلو بردم که دستشو بگیرم اما با چشمان گرد شده خودش رو عقب کشید. دستمو مشت کردم و به زیر انداختم. پوفی کردم و با نگرانی گفتم:
- چی شده آیه؟
با صدای نگران من اون دو تا دست از شیطنت برداشتن و با نگرانی به آیه چشم دوختن. آیه با دیدن اون دو تا که دست نگه داشته بودن لبخندی زد و گفت:
- آخیش، مریضی هم چه فایده های که نداره!
اخمی کردم.
- یعنی داشتی فیلم بازی می کردی؟!
خنده ای کرد و سرشو تکون داد. عصبی نگاهش کردم که با نگاه عصبانیم نگاهشو به زیر انداخت. کلافه به طرف در رفتم و گفتم:
- من تو ماشین منتظرم.
و از اتاق خارج شدم. از چی ناراحت بودم؟ از این که اجازه نداده بود دست بهش بزنم یا این که این شوخی مسخره رو کرد؟ آیه داری با من چی کار می کنی! یعنی این قدر کثیفم که تو یک اتاق بسته نمی تونی تحملم کنی؟ از بیمارستان خارج شدم و نفس عمیقی کشیدم. موبایلم رو از کاپشنم خارج کردم و شماره ای رو گرفتم.
- همگی آماده هستین؟
...
- حواستون رو درست جمع کنین نمی خوام کسی متوجه بشه.
...
- یادتون باشه با فاصله بیاید. شخص مشکوکی دیدید به سرگرد اطلاع بدین.
...
- باشه، خداحافظ.
موبایل رو قطع کردم و سوار ماشین شدم. نگاهی به اطراف کردم. ماشین مشکوکی ندیدم. مشتی به فرمون ماشین زدم. چقدر دنبال اون ماشین گشتم که آیه رو زده بود اما از هر کس که می پرسیدم می گفت «در رفت.» اگه در رفت چطور موبایل آیه رو برداشت! از همون پرستاری که وسایل آیه رو داده بود هم پرسیدم که این وسایل رو از کجا آوردی جوابش این بود که وسایل رو با بیمار آوردن! مشت دیگه ای به فرمون زدم که در ماشین باز شد.
- چرا این فرمون بیچاره رو می زنی این چه گ*ن*ا*هی کرده؟

@romangram_com