#آیه_پارت_18
عزیز خنده ای کرد و نیشگونی از بازوم گرفت. خودمو به عزیز چسبوندم.
- عزیز جونم شما از کجا فهمیدی که عاشق آقا جونین؟ بعد چطور فهمیدین که آقا جون همون شریک زندگی شماست؟
لبخندی روی لب عزیز قرار گرفت. انگار برگشت به همون زمان.
- اون زمانی که ما زندگی می کردیم همین جوری بدون نگاه ما رو شوهر می دادن! ولی حاجی (پدرم) این قدر مرد دنیا دیده ای بود که گفت: "حرف، حرفه دخترم."
تک دخترش بودم! عزیز دردونش بودم! وقتی که رفته بودم مدرسه این آقا جونت سر راهم سبز شد. وقتی اون جا نگاهم به نگاهش افتاد دلم لرزید. دست و پام خشک شد! فقط نگاهم به اون چشم ها بود. لبخندی به روم زد که دیگه داشتم غش می کردم! عزیز دستشو روی دستم گذاشت.
- دخترم وقتی می فهمی با بودن اون دیگه کسی بهت صدمه ای نمی رسونه؛ وقتی می فهمی یک تکیه گاه محکم داری که با هیچ بادی نمی لرزه و همیشه کنارت هست؛ اون موقع است که می فهمی آره خودشه! همون که یک عمر منتظرش بودی تا بیاد. همونی که منتظر بودی دل و ایمانت رو بهش ببازی!
لبخندی زدم.
- احساس خوبیه نه؟
- چی؟! عشق رو می گی؟
سرمو تکون دادم که عزیز دستی روی سرم کشید.
- عشق وصف شدنی نیست! شاید روزی عاشق بشی بدونی چی می گم!
از جاش بلند شد نگاهمو بهش دوختم.
- عزیز پس چرا می گن عشق درد داره؟! سختی داره؟!
عزیز مکثی کرد و به طرفم برگشت.
- چون عشق واقعاً درد داره! سختی داره! هیچ وقت عشق رو با دوست داشتن مقایسه نکن. چون این دو خیلی با هم متفاوتن! لبخندی زدم که عزیز چشمکی زد.
- ولی یک چیزی هست! تو عشقی که دیوونگی نباشه اون عشق نیست! لبخندی زد و وارد آشپزخونه شد. از جام بلند شدم و پشتش وارد آشپزخونه شدم.
- عزیز منظور حرفتون چی بود؟
عزیز به قابلمه نزدیک شد و در اون رو باز کرد. بوی خورش قیمه توی آشپزخونه پیچید. بعد از چشیدن قیمه بطرفم برگشت.
- آیه چرا توی شهاب دنبال عشق نمی گردی؟ شاید اون همون شخصی باشه که منتظرش هستی. اخمی کردم که عزیز ادامه داد:
- شاید شهاب تکیه گاهت باشه؟
تکیه ام رو به دیوار کنار در دادم و نگاهمو به عزیز دوختم.
- عزیز نگ ...
- نه آیه جان! می دونم آدم خود شیفته ای هست! ولی بشناسش گلم. این مرد قراره مرد زندگیت باشه!
آهی کشیدم.
- عزیز من این احساس رو بهش ندارم! وقتی نگاش می کنم دلم نمی لرزه! برعکس یک احساس دیگه بهم دست میده. یک نوع نفرت عمیق! شما می گین تکیه گاه ولی هر وقت اون کنارمه نمی تونم بهش تکیه کنم؟! احساس می کنم بیشترین صدمه رو اون به من می زنه!
عزیز لبخند تلخی زد.
- خودت رو ضعیف نکن مادر. همیشه قوی باش.
@romangram_com