#آیه_پارت_171

- دخترها حق دارن. این سوسک ها چندشن. عق ...
با صدای بلند شروع به خندیدن کردیم. آرسام نگاهی به سانیا کرد که دستشو روی شکمش گذاشته بود و به او می خندید. لبخندی به سانیا زد. با دیدن لبخند آرسام خنده رو فراموش کردم. این داره به سانیا لبخند می زنه! واقعاً عجیب بود! توی همین فکرها بودم که آرسام به طرف سانیا خیز برداشت و موهاشو در دست گرفت. اگه این کار رو انجام نمی داد به آرسام شک می کردم.
- به کی می خندیدی تو؟
- آی آی، آرسامه هیولا ول کن موهامو.
- گیس بریده بشی دختر که به من می خندی.
- آرسام ولش کن دیگه!
آرسام ابرویی بالا انداخت که نگاهی به آراسب کردم که به اون دو تا می خندید.
- آراسب به جای این که بخندی برو جداشون کن.
در حال حرف زدن با آراسب بودم که داد آرسام نیز به هوا رفت. به طرفشون برگشتم که دیدم سانیا هم نامردی نکرده بود و موهای آرسام رو توی چنگش گرفته بود و با دندون های تیزش بازوی آرسام رو گاز می گرفت! با چشم های گرد شده خیره به اون ها نگاه می کردم که آرسام دادی زد و گفت:
- گربه ی وحشی ول کن.
سانیا ابرویی بالا انداخت و فشار دندون هاشو بیشتر کرد. آراسب اخمی کرد و به طرفشون رفت.
- ای بابا ول کنید دیگه!
- چرا به من می گی! به این بگو!
آراسب اخمی کرد و دست آرسام رو گرفت.
- ول کن داداش من، تو شروع کردی.
- باشه باشه، تا سه می شماریم هر دو دست نگه می داریم باشه!
سانیا سرشو تکون داد.
- یک، دو ...
هنوز شمارش کامل نشده بود که هر دو از هم جدا شدن. آراسب خنده ای کرد و همون پاکت رو به دست آرسام داد. آرسام دستی به بازوش کشید. جای دندون های سانیا روی بازوش مونده بود!
- بار آخرت باشه آرسام.
- من غلط بکنم دیگه به تو دست بزنم. مثل گربه های وحشی می مونی!
سانیا اخمی کرد.
- بهتر از توی گوریلم!
آرسام خواست چیزی بگه که پریدم وسط دعواشون و گفتم:
- ای بابا، حالا که تموم شد. یکی به من می گه توی این پاکت چی هست؟
- چیزی که ح ...
آراسب پس گردنی به آرسام زد و با اخمی گفت:

@romangram_com