#آیه_پارت_148

با تعجب نگاهش کردم که اشاره ای به تلویزیون کرد. نگاهمو به تلویزیون دوختم که قسمتی از فیلم رو نشون می داد که دختره رو جسد پدرش داره گریه می کنه. با ناراحتی نگاهمو به دختر دوختم و سرمو زیر انداختم.
- من به این نمی خندیدم. تو فکر دیگه ای بودم.
دستشو به چانه اش کشید و آهانی گفت. هر دو سکوت کرده بودیم. هیچ دوست نداشتم این سکوت بشکنه و من با سانیار هم کلام بشم. آهی کشیدم، چرا کسی نمیاد!
- بهتون خبر دادن یک غیبت دیگه داشته باشید درستون حذفه؟
نگاهش کردم. توی چشماش یک تکبر خاص بود! یک چیزی که نمی تونستم درست تشخیص بدم.
- بله بچه ها ...
سانیار پوزخندی زد و اجازه ادامه حرف زدن رو به من نداد و گفت:
- انگار فهمیدم سرت کجا گرم بوده که وقت کلاس اومدن رو نداشتی؟
دهنم از تعجب باز موند. نگاهمو به چشماش دوختم.
- منظورتون چیه؟
سانیار شانه ای بالا انداخت.
- خودت بهتر می دونی.
با عصبانیت از جام بلند شدم و نگاهش کردم که با همون پوزخند نگاهم می کرد.
- شما فکر می کنید خیلی دانایید؟ از استاد جماعت همچین چیزی بعیده!
- پس از دانشجو جماعت این جور چیزها بعید نیست؟!
- ببینید آقای مجد، هیچ خوش ندارم ...
سانیار هم از جاش بلند شد که یک قدم به عقب رفتم. حرف در دهنم ماسید. سانیار از بالا به پایین نگاهم کرد.
- نه تو ببین. من دخترای امثال تو رو خوب می شناسم. از اون نگاه های گاه و بی گاهت تو کلاس، صمیمیتت با سانیا و لبخندهای معنی داری که به مهرداد می زنی.
- همتون از یک قماشید. همین آراسب، آخرش تو رو مثل بقیه ی آ*ش*غ*ا*لا میندازه بیرون.
این چی می گفت! منو از کدوم قماش می دونست؟ اشک توی چشمام جمع شده بود. صدای شکستن قلبمو به وضوح شنیدم. دستام می لرزید. نگاهی به چشمان پر از دلخوری و پر از خشمش کردم که ادامه داد:
- در موردت چه فکری می کردم و تو چی در اومدی! نگاه های کثیفت رو به همه می دوزی ولی برای ما مومن بازی در میاری؟
قدمی به جلو اومد که به عقب رفتم. باز هم پوزخندی نشست روی لبش.
- با همه راه میای، با ما هم راه بیا. نمره پایان ترم رو بهت میدم.
جلوی دهنمو گرفتم. دیگه جلوی اشکامو نگرفتم، اجازه دادم سرازیر بشه. چقدر تحقیر شده بودم، چقدر! سرمو زیر انداختم.
- حرف دهنتو بفهم سانیار!
با صدای آرسام قدمی به عقب برداشتم ولی برنگشتم که نگاهش کنم. آرسام نگاهی به من کرد و با صدایی که خشم در اون بود رو به سانیار گفت:
- آدمی به کثیفی تو ندیدم! آ*ش*غ*ا*ل تویی که همه رو از جنس خودت و اطرافیانت می بینی.

@romangram_com