#آیه_پارت_135

- چرا می زنی؟ حالا هر چی شما بگی بانو. میرم س ...
با زنگ خوردن تلفن حرفشو نیمه رها کرد و تلفن رو برداشت.
- بله؟
...
- بله خودم هستم!
...
- بله فرهودی؟ آراسب فرهودی!
با ابروی بالا رفته نگاهی به تلفن کرد و نگاهشو به من دوخت.
- دیدی، تو صورتم قطع کرد!
خنده ای کردم.
- دستش درد نکنه.
آراسب اخمی کرد که گفتم:
- تو چرا اسمت رو کامل میگی؟
آراسب شانه ای بالا انداخت.
- خب می خوام با، بابا و آرسام اشتباه نگیرنم.
- آخه این طوری هم نمی شه!
آراسب خنده ای کرد.
- اگر این طوری نمی کردم که اشتباه می شد!
چشمامو ریز کردم که یکی خودشو توی اتاق انداخت! به عقب برگشتم که آرسام اخم کرده خودشو روی مبل انداخت. با تعجب نگاهش کردم که آراسب شروع به خندیدن کرد. آرسام با اخمی نگاهش کرد.
- زهرمار، به چی می خندی تو؟
آراسب خنده کنان ابرویی بالا انداخت.
- به حال تو.
آرسام پاهاشو روی هم انداخت و کلافه شروع به تکون دادن اون ها کرد.
- آراسب دارن میان! تو که می دونی من خوشم نمیاد از ای ...
- جونمی جون، چه شود. من دلم برای یک فیلم سینمایی کل کل تنگ شده بود.
آرسام پاکت دستمال کاغذی روی میز رو برداشت و به طرف آراسب پرت کرد.
- به جون خودم می گیرم خفت می کنم آراسب.

@romangram_com