#آوای_عشق_پارت_36
- اشکال نداره خاله هر چه از دوست رسد نیکوست ...
چند دقیقه بازم نگاهش کردم که بالاخره با تک سرفه اوش به خودم اومدم ... بیا اینم یه سوتی دیگه حالا پیش خودش فکر میکنه چه ادم بیخودیه این دیگه ...
چند دقیقه اونجا نشستم ولی بالاخره خستگی رو بهانه کردم و بلند شدم تا برم یکم استراحت کنم چون واقعا دیگه کشش نداشتم که بخوام بیدار بمونم و بشینم کنار بقیه پس رفتم توی اتاقم و به دو دقیقه نرسید خوابم برد ...
آوا
اووووووف ... یه هفته قبل از عید مدرسه هارو تعطیل کردم ... واقعا توی کار این دولت و اموزش و پرورش موندم چطور حق دارن که مدرسه هارو اینقدر زود تعطیل کنن..؟!
کلافه بودم و کاری نداشتم ولی هروقت یاد کاری که با سیاوش کردم میافتم خندم میگیره ... واقعا خیلی خنگ بود من این سوالارو از یه بچه دو ماهه هم میپرسیدم جواب میداد ... خسته شدم بلند شدم و رفتم طرف ضبط کوچولوی صورتی که توی اتاقم بود و من عاشقش بودم ... یه اهنگ گذاشتم و خودمو پرت کردم از عقب روی تخت ... صدای ضبط خیلی بلند بود و حتما تا طبقه ی پایین میرسید ...
وای از دستت دل من باز اروم نداره
خوب از من داری دل میبری اتیش پاره
از فکرت میدونی شبا تا صبح بیدارم
پس اینقدر نباش بد با دل بیچارم
یک بار توهم عزیزم بگو کم دوسم نداری
غیر از خودم به هیچکس نمیخوام محل بذاری
عشقت ببین عزیزم منو تا کجا کشونده
بد جوری شدم اسیرت دیگه دل برام نمونده
romangram.com | @romangram_com