#آوای_عشق_پارت_35


- چمیدونم 60 تاشون میمونه ...

اوا با صدایی که خنده توش بود گفت :

خب سوال چهارم و اخرم اینه که به نظرت از صد درصد چند درصد هوش داری؟!

با اعتماد بنفس کاذب گفتم :

- 180%

اوا اینبار نتونست جلوی خودش رو بگیره و با صدای بلند زد زیر خنده و منم یه لبخند زدم ... در همین حین درم باز کرد و من بالاخره رفتم داخل ...

اوا جلوی ساختمان ایستاده بود و میخندید..من نمیفهمم کجای حرفای من خنده داشت خب سوال کرد جواب دادم دیگه ...

رسیدم بهش و گفتم :

- خوب مارو پشت در معطل میکنیا این کارتو تلافی میکنم اوا خانوم هم این هم کار صبحتو..

با این حرفم خندش شدت گرفت و رفت داخل ...

بعد از ناهار همه اومدن و نشسته بودیم روی مبل توی نشیمن و چای میخوردیم که اوا اومد و یه ضبط صوت کوچیکم دستش بود..نشست و با خنده های ریز همه رو به سکوت دعوت کرد..از چشماش ستاره پرتاب میشد و معلوم بود باز یه شیطنتی کرد..چند لحظه بعد صدای اوا توی فضا اکو داد ... چند لحظه بعد متوجه شدم مکالمه صبحون پشت ایفون رو ضبط کرده ... با تعجب نگاهش کردم که یکدفعه خنده جمع رفت هوا ... اوش که کنارم نشسته بودم زد به سر شونم و گفت :

- از کی تا حالا خروس تخم میذاره که ما خبر نداریم؟!

و دوباره خندید ... وای خدا اینم یه سوتی دیگه..هنوز توی بهت قبلی بودم که دوباره خندیدم اینبار عمو گفت :

- عمو جان امبولانس اتیش خاموش نمیکنه اون اتش فشانیه ...

و خندید ... ای خدا اینم سوتی بعدی ... بعد چند لحظه بازم صدای خنده رفت هوا و من دوباره بهت زده فکر کردم که مگه ماهی ها توی اب میمیرن؟!! ... اخرین سوال اوا و جواب من باعث شده تقریبا همه از خنده خودشونو خیس کنن..خودمم خندم گرفته بود واقعا که ... من حتی یه ذره فکرم روی سوالاش نکردم ... به اوا نگاه کردم و با چشم و ابرو بهش فهموندم که تلافی میکنم که البته فکر کنم اون متوجه نشد ... بعد از اینکه جو یکم اروم شد خاله رو کرد بهم..

- ببخش سیاوش جان این اوا خانوم از این شیطنتا زیاد میکنه تو به دل نگیر و الانم دستشو روی تو گذاشته و ول بکنم نیست ...

تمام کارو بلاهایی که به سرم اورده بودو بیخیال شدم و با عشق نگاهش کردم..


romangram.com | @romangram_com