#آوای_عشق_پارت_34

- سیاوشم..

- ا..واقعا؟!ببخشید حالا سیاوش کیه؟!

فهمیدم میخواد مسخره بازی در بیاره منم که الان هم خسته بودم هم گشنه میترسیدم عصبانی بشم و یه چیزی بگم که اوا ناراحت بشه ...

- اوا لوس نشو درو باز کن لطفا حوصله ندارم..

- ببخشید ولی مامانم بهم گفته در رو روی غریبه ها باز نکنم شرمنده..

صدای خنده های ریز اوا از پشت اف اف بیشتر اعصابمو بهم میریخت ...

- اوا یا این در لعنتی رو باز میکنی یا هرچی دیدی از چشم خودت دیدی ...

- اووووووم..خب اگه به چندتا سوالم جواب بدی میذارم بیای تو اوکی؟!

کلافه نفسمو فوت کردم بیرون و به ناچار قبول کردم..

- افرین پسر خوب..اولین سوال اینه که خروس چجوری تخم میذاره؟!! ...

کپ کردم ... اخه این چه سوالی بود که پرسید ... من چه میدونم ...

- اوا مگه من خروسم که باید بدونم چجوری تخم میذاره؟! ...

- خیله خب سوال اولو که جواب ندادی میریم سراغ سوال دوم..یه مسجد و یه خونه اتیش گرفته امبولانس اول کدومو خاموش کنه؟!..

ای خدا ... اخه این وقت گیر اورده الانم ... یعنی هیچکس خونه نیست؟!

- اول خونه بعد مسجد ...

بازم صدای خنده ی ریز اوا اومد ولی اینبار ارامش رو به قلبم تزریق کرد ... این بچه دست شیطونم از پشت بسته بود ... چند نفری که داشتن از اونجا رد میشدن جوری به منو ایفون نگاه میکردن انگار دیوونه دیدن..والا بخدا منم جای اینا بودم همین فکرو میکردم ...

- خب اقا سیاوش سوال سوم اینه که 100 تا ماهی توی اب بودن یک سوم ماهی ها میمیرن چند تاشون باقی میمونه؟؟

بیخیال بدون حساب کتاب گفتم :

romangram.com | @romangram_com