#آوای_عشق_پارت_189


- هی اقاهه کفشاتو نکوب زمین..دیگه برات نمیخرما ...

سیاوش سریع سرشو بلند کرد و بهم خیره شد ... کم کم لبخند اومد روی لبش ... روی لبای جفتمون ... یه قدم بهم نزدیک شد ...

- چرا؟؟گناه دارما

یه قدم به طرفش برداشتم ...

- نـچ..هیچم گناه نداری ...

یه قدم دیگه ...

- چرا ... تو که نمیدونی ... من عاشق اینم که هی لباسام رو خراب کنم و تو برام بخری ...

قدم بعدی ...

- نخیرم..من پول ندارم همش واسه یه پسر کوچولوی شیطونه بی سلیقه لباس بخرم..

قدم بعدی سیاوش باعث شد تا برسیم بهم ..تو فاصله یک وجبی ...

- باشه لباس نخر بجاش عشق بده ... محبت بده ... صداقت بده ... میشه؟؟ ... ممکنه یا اینم پولیه؟؟ ...

فاصله بینمون رو پر کردم ... حالا من چسبیده بودم بهش و اون دستاشو دورم حلقه کرده بود.. شیطون شده بودم ... دوس داشتم شیطون باشم ... میخواستم امشب شیطون باشم و دلبری کنم..دلبری کنم و دیوونه کنم ... بی طاقت کنم..

- نه ... اونا پولی نیست بوسیه ...

سیاوش خندید ... بلند ... قهقهه زد ... از ته دل ... حس کردم ... فهمیدم ... حال معشوقم رو درک کردم ... اونم خوشحال بود ... دیوونه بود ... بی طاقت بود ... اتیش گرفته بود ... اتیش گرفته بودم..با نزدیک شدن سر سیاوش بهم و بوسه اروم و کوتاهی که به لبام زد لبخند رو بهم هدیه داد ... یه لبخند از ته دل ... یه لبخند با تمام عشقم ... با صدای دست زدن شخصی صورتامون رو به سمتش برگردوندیم ... فیلمبردار بود که با ذوق دست میزد ...

- عالی بود ... بهترین سوژه ... مطمئنم فیلم خوبی از اب در میاد ...

با لبخند بهش نگاه کردیم ... سیاوش دسته گل غنچه رز سیاه که یدونه غنچه رز یرخ هم توش بود رو بهم داد و با هم به سمت در رفتیم ... هنوز به در نرسیده بودیم که با کشیده شدن دستم و پرت شدنم ایستادم ... مامان بود که با غضب نگاهم میکرد ...

- دختره ی هول ... نترس دوماد فرار نمیکنه ... خدا به دادش برسه از دست تو..منکه میدونم دو روز دیگه میای پیش خودم دوباره..اخه خنگه کدوم عروسی رو دیدی که پرواز کنه سمت دوماد؟ ... بخدا دلم واسه سیاوش که قراره تحملت کنه میسوزه ... تو چرا شنلت رو نذاشتی سرت کنم؟ ... خیر سرت یکم مثل اونایی باش که تا لحظه اخر نمیذارن دوماد ببینتشون و دلش بترکه اونوقت تو هنوز نگفتن دوماد اومده پریدی بیرون ...


romangram.com | @romangram_com