#آوای_عشق_پارت_176
با صدای من ایستاد و سرشو بلند کرد ... چشمش که بهم افتاد دهنش باز شد که جواب بده یهو همونجور بین راه نیمه باز موند..وا این چرا اینجوری شد؟؟ ... دیدم هیچی نمیگه رفتم نزدیکش و دستمو جلو صورتش تکون دادم ...
- هی اقاهه ... کجایی شما؟؟ ...
یه تکونی خورد و یه قدم اومد نزدیک تر ...
- چه خوشگل شدی اوا ...
اخـی..الهــی ... طفلــی ... حیوونــکی ... به من گفت خوشگل..با من بودا ... یه لبخند بزرگ زدم و چندبار پشت سر هم پلک زدم.. اخی پسرم میدونستم..
- واقعـا؟؟ ...
ناخوداگاه واقعا گفتنم مثل خانوم شیرزاد شده بود ... سیاوش بازم یه قدم مورچه ایی بهم نزدیک شد ...
- واقعا ...
دستشو اورد بالا و گذاشت رو لپم..یهو مغزم اژیر کشید و جیغ زنون خودمو کشیدم عقب..
- نکـن ... چیه میخوای ارایشمو خراب کنی اره؟ ... منکه میدونم تو میخوای رژگونمو پاک کنی بعدشم حتما رژم پاک میشه بعد چی میشه؟؟ ... هیچی من میشم زشت مجلس تو اونوقت میدرخشی کنارم اقا ...
سیاوش دهنش یه متری باز شده بود فکر کنم ... یهو اخماشو کشید توهم..دوباره بهم نزدیک شد و بازومو محکم گرفت ... خم شد طرفم و لپمو محکم بوس کرد ...
- دوس دارم به تو چه؟ ... برو دوباره ارایش کن.. اصلا بهتر بذار پاک بشه ... چه خبره اینهمه روغن مالیدی به صورتت ها؟؟
اوه اوه اینکه بدتر شد ... اوا ولش کن بذار پاک کنه اونجوری حداقل بعدش میتونی دوباره ارایش کنی اینجوری دیگه نمیتونی..یه لبخند خر کننده زدم ...
- عزیزم اصلا تو مختاری هرکاری خواستی بکنی.. کی خواست جلوتو بگیره ...
سیاوش یکم نگام کرد یهو اخماش باز شد و قاه قاه زد زیر خنده ... وا..شوهرم خل شد؟؟ ... یهو سیاوش محکم منو گرفت ...
- تو معرکه ایی دختر ... معرکه ...
یه لبخند بزرگ زدم و از بغلش اومدم بیرون..
- تو هم سیاوشی ...
romangram.com | @romangram_com