#آوای_عشق_پارت_175
با دهن باز و چشمای گشاد شده داشتم نگاه میکردم به حوله نازنینم..یعنی رسما کش اوردم.. تمام حولم سوراخ سوراخ شده بود.. الهی بمیرم واسه حوله مظلومم ... حالا من چه کنم؟؟..با ناراحتی به سیاوش نگاه کردم ...
- خــر ...
بیچاره همچین هنگ کرد که نیشش بسته شد ... هان..تا تو باشی حوله عزیزمو سوراخ سوراخ نکنی ...
- هـان؟؟؟؟!!!!! ...
یه لبخند عریض زدم و بازم تکرار کردم ...
- خــر ...
یهو باز عصبی شد و اومد نزدیک تر ...
- چی؟؟چی گفتی تو؟؟دوباره تکرار کن؟؟ ...
با مظلومیت خودمو بیشتر کشیدم پشت در و نگاش کردم ...
- حرف بدی نیست بوخودا ... خر یعنی بزرگوار که ...
سیاوش یکم نگام کرد و بعد یهو 180 درجه تغیر کرد ... یه لبخند مهربون زد ... یعنی من تو شک این تغیر سریعش بودم فقط..
- چشاتو اونجوری نکن دختر ... میرم حولتو بیارم..
گیج نگاش کردم ... این حالش خوبه؟..حولمو بیاره؟ ... حولم که دستشه..اونم سوراخ سوراخ..
نگاه گیجمو که دید خندید ...
- این واسه تنبیهت بود بخاطر بد بیدار کردن من ... حوله رو از مامانت گرفتم ... میرم مال خودتو بیارم ...
احمـق ... اوای احمـق ... خنگ چرا به جیبش نگاه نکردی؟ ... ندیدی روش قلب نیست کور خدایی؟؟. .با حرص نگاش کردم که خندید و رفت تو اتاقم ... ایندفعه با حوله خودم اومد و داد بهم اما چه فایده ... از بس معطل کرد و وقت گذروند اب تنم خشک شد ... حوله رو گرفتم و تنم کردم ... کمربندشو بستم و رفتم بیرون ... سیاوش نبود ... به ساعت نگاه کردم ... اووووه نیم ساعت بیشتر وقت نداشتم ... سریع پریدم تو اتاقم و درم قفل کردم تا از ورود احتمالی سیاوش جلوگیری بشه..حوله رو دراوردم و سشوار رو اوردم تا اول موهامو خشک کنم و لباسم خیس نشه.. سریع خشکشون کردم و لباس رو پوشیدم ... وای خدا این چرا کوتاهه اخه؟ ... الان به سیاوش بگم یعنی میذاره بپوشم؟؟ ... شونمو انداختم بالا و رفتم جلو میز ارایشم و رو صندلیش نشستم ... خب فک کنم با لباس کرمم ارایش دودی خوب بشه نه؟ ... نه اوا خره صورتی و سفید که بهتره ... سرمو تون دادم ... اره صورتی ملایم خوبه ... سریع دست به کار شدم ... اول کرم زدم و بعد پشت چشمامو اول با سایه سفید کردم ... درسته زیاد تو دید نبود ولی به چشمام جلوه میداد ... سایه صورتی کمرنگم رو برداشتم و نصفه کشیدم پشت پلکم ... مدادم رو برداشتم و تو چشمام کشیدم..سر مداد رو یکم بیشتر کشیدم که باعث شدم چشمام کشیده تر بشه ... ریمل قهوه ایمو برداشتم و زدم ... با مداد قهوه ایی تو ابروهام کشیدم که باعث شد مثل رنگ مژه هام بشه ... رژگونه هلوییم رو زدم و دراخر رژلب مایع صورتی براقم رو زدم ... یکم به خودم نگاه کردم ... اوه ابروهام خیلی تو دید بود ... شیر پاک کن رو برداشتم و ابرو ها و مژه هامو پاکردم و مثل بچه ادم ریمل مشکیم رو زدم ... حالا درست شد ... رفتم اتو مو رو اوردم و گذاشتم تا داغ بشه خودمم رفتم تو کشو هام بگردم ببینم چیزی واسه این لنگو پاچه ما پیدا میشه که بپوشونیمشون یا نه ... بلاخره با کلی جستجو توی شلوغی تونستم یه جوراب شلواری رنگ پا پیدا کنم و در اون لحظه به اینم فکر میکرم که چرا اتاق من مثل گوگل نمیتونه هرچیزی رو که بخوام سرچ کنه و سریع بهم نشون بده ... جوراب شلواری رو پام کردم و رفتم سراغ موهام ... بعد از اینکه تمام موهام رو فر درشت کردم به خودم تو ایینه نگاه کردم ... یعنی دستت درست اوا ... چی ساختی ... یه دوش عطرم همونجا گرفتم ... از ایینه دل کندم و رفتم کفشامو پام کردم ... خدایا خودت بخیر بگذرون امشبو ... خدایا من زمین نخورما ... سه دور صلوات نذر میکنم امشب هوامو داشته باش ... با صلوات و بسم الله در اتاق رو باز کردم و پام رو گذاشتم بیرون ... یکم تلو تلو میخوردم ولی یکم که باهاش راه رفتم بهتر شد ... با دیدن سیاوش که از پله ها اومد بالا دست از تمرین برداشتم و یه جا وایستادم ... کت و شلوار مشکی با پیراهن کرم و کفش فرنی مشکی ... وا این مگه کروات نمیزنه؟ ... چه سر به زیرم داره راه میره حالا ...
- سیا کرواتت کو؟ ...
romangram.com | @romangram_com