#آوای_عشق_پارت_164

اوا برگشت و خودش را به روی تخت پرت کرد..تحمل خداشت ... در این سه روز شب و روزی نبود که اشکهای اوا جاری نباشد ... بدجور دلش تنگ شده بود ... او عشقش را میخواست ... سیاوشش را ...





ستایش توو چشمات

دلم هنوز تورو میخواد

دل بازم پر زده واسه عطر نفسهات





سیاوش اروم خزید و بالشش را از کنارش برداشت ... صدای اوا در چوشش میپیچید و ازش میخواست برگردد ... قلبش هم همین را میگفت ولی سیاوش با خودش لج کرده بود ... خوب میدانست اوا دختر است پس وظیفه خودش بود که پا پیش بذارد اما انگار با مردانگی اش هم لج کرده بود ... اما دلش چی؟ ... میتوانست به او بگوید نچند روز هوای اوا را نکند؟؟ ... میتواست بگوید هوای اوا رو از ریه هایش خارج کند؟..این امکان نداشت ...





اتاقم عطر تو داره

دلم گرفته دوباره

کار من انتظاره

یه عکسو درد دلامو

میریزه اشک چشامو

غم تمومی نداره

نداره

romangram.com | @romangram_com