#آوای_عشق_پارت_163
دوباره رنگ چشاتو
خیال عاشقی باتو
این دل اروم نداره
نداره
نداره
اوا پیشانیش را به پنجره چسباند و یک دستش را کنار سرش گذاشت ... چشمهای سیاوش با برق معروفش لحظه ایی از ذهنش دور نمیشد ... دلش سیاوشش را میخواست ... دوست داشت کنارش باشد و ارامش کند ... دلش اروم و قرار نداشت ...
شبامو خواب نوازش
دوباره هق هقو بالش
گریه یعنی ستایش
romangram.com | @romangram_com