#آوای_عشق_پارت_149
- اره بابا؟ ...
باگیجی سرمو به معنی اره تکون دادم که صدای مبارکه مبارکه همه بلند شد ...
غذامو تموم کرده بودم که سیاوش از زیر میز دستمو گرفت ... بهش نگاه کردم که علامت داد بریم بریم بیرون ... اروم سرمو تکون دادم و بلند شدم ... لبخندی زدم و با سر به بیرون اشاره کردم..
- میرم یه دوری بزنم ...
همه سری تکون دادن و مشغول خوردن شدن دوباره ... از در که اومدم بیرون صدای اس ام اس گوشیم بلند شد..
- برو کنار ماشین الان میام ...
تا رسیدم کنار ماشین صدای دزدگیرشم بلند شد ... برگشتم عقب دیدم سیاوش داره میدو سمت ماشین..دهنم باز مونده بود که از همون دور فریاد زد..
- سوار شو ...
از حالت گیجی در اومدم و نشستم ولی همینکه نشستم چشمم به پشت سیاوش افتاد که اوش داشت میدوید ... دیگه چشمام داشت میزد بیرون..اینجا چه خبره؟ ...
سیاوش رسید به ماشین و سریع سوار شد ... تند و فرز ماشین رو روشن کرد و از پارک خارج شد ... وقتی گازشو گرفت برگشتم و پشت سرمو دیدم که اوش همون جایی که قبلش ماشین بود ایستاده ... برگشتم زل زدم به سیاوش و هیچی نگفتم تا خودش حرف بزنه ... بعد چند ثانیه غرغر کرد ...
- خب چیه؟.ولش میکردم بازم اویزونمون میشد مردک گنده ...
با لبخند رومو ازش گرفتم ... لبخندمو که دید شیر شد..دستمو گرفت برد نزدیک لبش و بوس کرد ...
- دیگه مال خودمی ... خانوم خودم شدی اخر ... حالا شما بفرما من کجا برم خانومم؟..فقط لطفا خلوت باشه..
با تعجب نگاش کردم که خندید ...
- شوخی کردم بابا ... بگو کجا برم؟ ... هرجا دوست داری..
با لبخند برگشتم و بهش میگفتم از کدوم سمت بره ... بعد نیم ساعت رسیدیم ... سیاوش برگشت طرفم ...
- باور کن اگه میدونستم اینقدر تنهایی با منو دوس داری زودتر از رستوران فرار میکردیم خب ...
romangram.com | @romangram_com