#آوای_عشق_پارت_144

- قربون خنده هات که دل بی صاحاب منو میلرزونه..

خندمو قطع کردم و بهش نگاه کردم ...

- کی گفته دلت بی صاحابه؟ پس من چیم؟ ...

لبخند زد ... مهربون ... پر عشق ... با محبت ...

- اره تو صاحاب دل منی ... اصلا تو مالکشی و اونجا رو تمام مال خودت کردی ...

با لبخند نگاهش کردم..عمیق ... با عشق ...

- سیـاوش ... یه سوال بپرسم؟

- شما دوتا بپرس خانومم ..کیه که جواب بده..

با مشت اروم زدم به بازوشو پرسیدم :

- میشه بگی من کجا زندگیتم؟؟ ...

خندید ... بلند ... طولانی و بین خنده هاش جواب داد ...

- خـره ... تو خود زندگیمی ...

اروم شدم ... ارومم کرد ... شاید هرچیزی به غیر از این میگفت اینقدر ارومم نمیکرد ... با صدای زنگ ایفون بلند شدم و رفتم سمتش ... عکس اوش توی صفحش باعث شد با تعجب دکمه کلید رو بزنم و در رو باز کنم ... با تعجب برگشتم سر جام نشستم..

- بابا اوش اینجا چیکار میکنه؟؟ ...

بابا با لبخند حرفشو قطع کرد و بهم نگاه کرد..

- صبح بهش خبر دادم اونم گفت با اولین پرواز خودشو میرسونه ...

لبخندی زدم که هم زمان شد با ورود اوش ... بلند شدم و رفتم سمتش ... بغلم کرد و اروم خندید ...

- بالاخره فهمید؟ ... خیلی واست خوشحالم خواهری ... میدونم که سیاوش لیاقتت رو داره و خوب میتونه ازت مراقبت کنه ...

romangram.com | @romangram_com