#آوای_عشق_پارت_122
یاد تو اینجاست کنار من همیشه
یادی که هرگز از ذهنم دور نمیشه
دلم تنگ شده باز برای اون خاطراتمون
من ندارم حتی از تو یدونه نشون
به کی بگم من کجا بگردم
تا کی میارم من دووم
توی خواب و بیداری میبینمت همش تورو
میگی دور شدیم از هم قبول کن این فاصله رو
دلم میگیره
بی تو میمیره
به عشق تو درگیره
حالم دست خودم نبود ... خیلی حرفا توی این اهنگ بود که من شاید خوب متوجه نشده بودم ... نمیدونم این اهنگ رو به یادکی گوش میداد ... من!..کیان!..یا فرد سوم ... یهو صدای جیغ اوا بلند شد و منو از فکر بیرون اورد ...
- لعنتی ... لعنتی ... لعنتی ... لعنتی ... لعنتـی ... چـ ـرا ... خدا چـرا؟؟ ...
نمیدونم چقدر جیغ زد ... نمیدونم چقدر خودمو کنترل کردم که نرم تو اتاقش که یهو وارد نشم ... ولی وقتی صداها خوابید اروم در اتاقش رو باز کردم ... افتاده بود رو تخت و موهاش چسبیده بود به اشکای روی صورتش ... یه لحظه احساس کردم اشتباه اومد..این امکان نداشت ... این دختر بیمارگونه ایی که روی تخت افتاده بود امکان نداشت که اوای من باشه.. اوا دختر لجباز و قدی بودی..بچه بود ... ولی این.. صورت زردش حالمو داغون کرد..خدایا یعنی من باعثشم؟؟ ... اروم رفتم جلو و کنارش روی تخت نشستم ... دستمو بردم جلو و موهاش رو از توی صورتش زدم کنار ... حالا بهتر میشد به حال خرابش پی برد ... ضعیف شده بود ... خیلی.. حسش میکردم و حتی این ضعیفی کاملا خودش رو نشون میداد ... لاغر تر شده بود و هیکل کوچولوش بغلی تر به نظر میرسید ... داشتم اروم گونه اش رو نوازش میکردم که صدای موبایلم بلند شد ... اکه هی ... سریع برداشتمش و نگاهش کردم ... با دیدن اسم سولماز روی صفحه نیمچه لبخندی زدم..با تکون خوردن اوا سریع بلند شدم و رفتم پشت پنجره ایستادمو گوشی رو جواب دادم..
- سلام سولماز جان..
- اوه..سلام سیاوش چطوری؟..
romangram.com | @romangram_com