#عاشق_یک_پسر_بد_شدم_پارت_99
سر رو تکون داد.
-موافقم.
نگاهش کردم.
-با دوست دختر هات زیاد اومدی این جا انگار!
با جدیت نگاهم کرد و گفت: جایی که با تو برم رو مطمئن باش هیچ وقت با دوست دختر هام نرفتم.
سرم رو پایین انداختم و چیزی نگفتم. پیش خدمت به سمتمون اومد و منو رو به دستمون داد ولی خب من فقط یه آیس پک شکلاتی سفارش دادم و سوشا کیک و قهوه برای خودش سفارش داد. همین طور ساکت به اطراف نگاه می کردم ولی نگاه خیره سوشا رو رو خودم حس می کردم که یاد یه سوال افتادم پس به سوشا نگاه کردم.
- سوشا راستی تو چرا با خانواده ات هیچ ارتباطی نداری؟
تیز نگاهم کرد.
- تو از کجا می دونی که من باهاشون ارتباطی ندارم؟
هول کردم.
-خب می دونی... آخه من هیچ وقت ندیدم که زنگ بهت بزنند یا بهت سر بزنند حتی خونت هم خالیه اتاق های دیگه حتی یه تخت هم ندارند... چرا؟ یعنی هیچ وقت کسی نمیاد خونت؟ یه بار که بیمارستان بودی اشکان هم گفت که با خانواده ت در ارتباط نیستی.
romangram.com | @romangram_com