#عاشق_یک_پسر_بد_شدم_پارت_91
یه کم آروم شده بودم ولی باز با حرص گفتم:
-صورت علیرضا چی؟ اون رو چرا اون جوری کردی؟
چشمکی زد و گفت: خب توی مهمونی زیاد بهت نزدیک شده بود خوشم نیومد.
پوزخندی زدم.
-آها پس منم دوستتم، وقتی با کسی بودی و من خوشم نیومد باید بزنمش؟
سرش رو تکون داد و ریلکس گفت: البته با کفش بزن تو سرش.
لبخندی زدم و توی دلم گفتم: «پس از این به بعد باید حساب دوست دختر هات رو خوب برسم»
با لب و لوچهی آویزون گفتم: حالا کجا می ریم؟
نگاهم کرد و گفت: خونه من. گشنمه و دلم دست پختت رو می خواد.
روم رو به سمت شیشه ماشین کردم.
- به دوست دختر هات بگو من حوصله ندارم.
romangram.com | @romangram_com