#عاشق_یک_پسر_بد_شدم_پارت_90
با حرص گفتم:
-آه سوشا چی می خوای دیگه لفتش نده بگو دیرم شده باید برم.
دستم رو گرفت و من رو دنبال خودش کشید و به سمت ماشین برد و تقلا های من برای این که دستم رو از دستش بیرون بیارم بی فایده بود. من رو چپوند توی ماشین و خودشم با عجله سوار شد و قفل ماشین رو زد.
با حرص به سمتش برگشتم و با داد گفتم: ولم کن سوشا چته تو چرا این جوری می کنی آخه؟ اون از صورت علیرضا اون از کار های سر کلاست که آبروم رو برد و حالا هم این جوری می کنی! دلیل می خوام برای چی این کار ها رو می کنی؟
سوشا با بی تفاوتی ماشین رو روشن کرد و از کوچه خارج شد و روش رو به سمت من کرد و گفت: دلم می خواد.
یه جیغ کشیدم و با حرص گفتم: تروخدا یکم جدی و منطقی باش.
سرش رو نزدیک آورد و گفت: بوس می خوای؟
چشم هام گرد شد: چی؟
سوشا به جلو نگاه کرد و گفت: خب جیغ می زنی دیگه حتما می خوای بوست کنم تا ساکت شی!
با داد گفتم:
-تو یه روانی مریضی من دارم جدی حرف می زنم!
با ناله گفت: هانا بی خیال خب من امروز می خوام با دوستم برم بیرون یا برم خونمون کمی پلی استیشن بازی کنم و خوش بگذرونیم. تو چته؟ یکم با هام راه بیا هی می خوام خوب باشم نمی زاری.
romangram.com | @romangram_com