#عاشق_یک_پسر_بد_شدم_پارت_87


علیرضا آروم گفت: ولش کن بابا یه دیونه ست دیگه.

سوشا گوشی رو برداشت: جانم؟

با داد گفتم: مرض و جانم.

خندید و گفت: چرا؟

جیغ زدم.

-چرا با علیرضا این کار رو کردی؟

پوفی کشید و گفت: این بچه اومده شکایتم رو کرده؟

چشم هام رو محکم بستم.

-نخیرم فقط این چه کاری که باهاش کردی صورتش چرا این جوریه؟

سوشا جدی گفت: ازش خوشم نمی اومد.

با تعجب گفتم: همین، چون ازش خوشش نمی اومد باید می زدیش؟


romangram.com | @romangram_com