#عاشق_یک_پسر_بد_شدم_پارت_82

کمی نگاهم کرد و گفت: اگه بدی دیدی فاصله بگیر بد نشو.

«کاش می فهمیدی که فاصله گرفتن از تو از محالاته»

دستی توی موهای مشکی لختش‌ کشید و به عقب برد و گفت: در ضمن حداقل با یه پسر خوشکل دوست می شدی.

نگاهم رو ازش گرفتم و به گوشه ای از سالن خیره شدم.

-علیرضا برای من زیبا ترینه و دوستش دارم، برام مهم نیست تو چی فکر می کنی.

دستش رو توی جیب شلوار قد نود قهوه ای تیره اش برد و سرش رو نزدیک آورد همین طور نگاهم می کرد آروم زمزمه کرد: ازش خوشم نمی آد. امیدوارم با دیدن صورت کبود شده اش شکه نشی.

ازم فاصله گرفت و بدون نگاه کردن به من پشتش رو به من کرد و ازم دور شد.

-وای خدا جونم اون داشت چی می گفت صورت کبود شده؟ نکنه با علیرضا هم دعوا کنه! ازش بعید نیست که اون یه دیونه ست.

همین طور داشتم به راه رفته سوشا نگاه می کردم و‌ توی فکر بودم که با دستی که روی شونه‌ ام قرار گرفت یه متر از جا پریدم‌. به سمت علیرضا برگشتم که خندید و گفت: ببخشید نمی خواستم بترسونمت.

سری تکون دادم و با صدایی که انگار از ته چاه بیرون می اومد گفتم: می شه بریم خونه.

کمی با تعجب نگاهم کرد و گفت: چی شده خوبی؟

آروم از کنارش رد شدم.

romangram.com | @romangram_com