#عاشق_یک_پسر_بد_شدم_پارت_75


سوشا سرش رو تکون داد و گفت: علیک، بیا داخل.

تند تند سرم رو به معنی نه تکون دادم.

-نه می رم دانشگاه فقط... ام... خب برات غذا آوردم.

کمی با تعجب نگاهم کرد و گفت: این قابلمه برای منه! پس خودت چی؟

شونه ای بالا انداختم و گفتم: خب من خونه خوردم. برای تو درست کردم‌. بعد از خوردن غذا قرص هات رو بخور؛ مثل شب نکنی ها که ده بار زنگ زدم تا خوردیشون. تو که نمیای دانشگاه پس حواست به خودت باشه.

دستی به پشت سرش کشید و گفت: خب تنهایی مزه نمی ده که.

شونه‌ی بالا انداختم.

-آخه من باید برم دانشگاه دیروز رو هم نرفتم.

سرش رو تکون داد و گفت: باشه، به یکی از دوستام زنگ می زنم بیاد.

دست هام رو توی جیب مانتوم گذاشتم.

-مجید؟


romangram.com | @romangram_com