#عاشق_یک_پسر_بد_شدم_پارت_53


کدوم؟

به طرف زن و مردی که رو به روی ما نشسته بودند اشاره کرد. مرد سرش رو به پشتی میز تکیه داده بود و زن هم سرش رو روی شونه ی مرد گذاشته بود. چشم هاشون بسته بود. پاهاشون رو دراز کرده بودند‌‌.

سوشا از جاش بلند شد.

-کجا می ری؟

سوشا آروم گفت: صبر کن.

رفت به سمت اون ها و کنار پاهاشون که نزدیک هم بود زانو زد و بند کفش هاشون رو به هم گره زد.

دوباره به آرومی به سمت من اومد و نشست و داد زد: اشکان؟

اشکان بیچاره همچین سرش رو بلند کرد و به اطراف نگاه کرد که من خندم گرفت. دختر یا خانومش رو نمی دونم ولی اونم با تعجب و ترس داشت به اطراف نگاه می کرد.

-این جام گل پسر.

اشکان به طرف ما نگاه کرد و گفت: إ سلام سوشا.

بدون نگاه کردن به پایین و کفش هاش از روی میز پایین اومد و خواست به سمت ما بیاد که یهو افتاد رو زمین و دختره هم کمی به دنبالش کشیده شد. وای خدا چقدر خندیدیم. مردمی که اطراف ما بودند و صحنه رو دیده بودند هم می خندیدند. ولی خدایی اشکان و دختره خیلی باجنبه بودند و همراه ما می خندیدند.


romangram.com | @romangram_com