#عاشق_یک_پسر_بد_شدم_پارت_36

سرم رو به معنی نه تکون دادم.

-نه.

سوشا با تعجب گفت: عه هانا من تو عمرم اینقدر از کسی نخواستم که باهام جایی بیاد چقدر ناز می کنی.

دوباره بدون نگاه کردن بهش سرم رو تکون دادم.

-نمیشه.

سوشا آروم گفت: به خودتم خوش می گذره دیگه.

نگاهش کردم.

-فکر می کنم.

سوشا تند تند گفت: الان فکر کن؛ باید بریم لباس بخریم.

ابرو بالا انداختم.

-خودم لباس دارم.

سوشا چشم غره ای رفت.

romangram.com | @romangram_com