#عاشق_یک_پسر_بد_شدم_پارت_22

خم شد تا دمپایی کنار در رو برداره که من با عجله بیرون رفتم و در رو بستم. با دو به سر خیابون رفتم و تاکسی گرفتم تا برم دانشگاه. بخاطر کار عالیم هنوز لبخند گشادی روی لب هام بود و از نگاه های راننده فهمیدم خیلی ضایعم و ایشون به سلامت عقلم شک کرده.

به دانشگاه رسیدم.

وارد دانشگاه شدم که صدای زنگ گوشیم بلند شد. علیرضا بود، دوباره لبخند روی لبم نشست.

-جانم؟

علیرضا با داد گفت: هانا بازم می گم می کشمت. دختر اون شلوارک رو چرا اونجا گذاشته بودی؟ آبروم رفت دختر و مامان یه جور بدی نگاهم می کردند. از این یکی نمی گذرم می کشمت هانا. وای هانا از دست تو.

خندیدم و گفتم: چه بد، نبودم قیافه ی تو و همسایه های زیباتون رو ببینم.

علیرضا با حرص گفت: مرض.

خیلی ریلکس گفتم: خب حالا امیدوارم دیگه جرأت نکنی به من بخندی. من میرم سر کلاس خداحافظ

و بدون اینکه منتظر جواب علیرضا باشم گوشی رو قطع کردم و وارد کلاس شدم. بعد کلاس چندتا از بچه که مهسا هم همراهشون بود با چند نفر از بچه های سال آخر قرار گذاشته بودند برند کافی شاپ. مهسا من رو به زور همراه خودش برد، منم که کلا بیکار بودم و کار خاصی نداشتم گفتم بزار برم از بی حوصلگی توی خونه بهتره. ساعت شش بیرون دانشگاه ایستادیم تا سال آخری ها هم بیاند. من یه زنگ به مامان زدم تا در جریان باشه و اگه دیر برگشتم خونه نگران نشند. سال آخری ها که اومدند دو نفر بودند که یکیشون سوشا بود.

مهسا کنار گوشم گفت: وای خدا این جذاب هم همراهشونه.

نگاهم رو از مهسا گرفتم و به سوشا که یه تیشرت خاکستری با شلوار کتون مشکی تنش و یه جفت کفش اسپرت مچ دار مشکی هم پاش بود خیره شدم. موهاش رو به سمت بالا مدل زده بود خیلی جذاب شده بود.

چشم ازش گرفتم و سرم رو پایین انداختم؛. دو تا ماشین داشتیم، یکی سانتافای مجید که یه پسر قد بلند و هیکلی بود. موهای بور و چشم های آبی داشت و ماشین سوشا یه لامبورگینی قرمز بود که وقتی از کوچه ای که داخلش پاک کرده بود، بیرون اومد من یه لحظه مات موندم اما برای بقیه عادی بود انگار قبلا دیده بودنش. کلا هفت نفر بودیم، سوشا و مجید سال آخری ها بودند و از کلاس ما هم من، مهسا، رضا که یه پسر یه نمه تپل، قد بلند و‌ صورتی گندمی و مردونه داشت، پسر شوخ و با حال و زرنگ کلاس هم بود. محمد که یه پسر خیلی جذاب و مغرور که از قشر پولدار بود و زیادی خودش رو دست بالا گرفته می گرفت و من اصلا ازش خوشم نمی اومد. قد بلند و هیکلی بود و خیلی خوشتیپ. همه ی لباس هاشم مارک دار بودند همیشه.

romangram.com | @romangram_com