#عاشق_یک_پسر_بد_شدم_پارت_19


- هر راهی رو امتحان کردم؛ حالا چیزی نشده که. دختره تو رو نمی شناسه تازه هیچ وقت هم قرار نیست دیگه ببینیش، آبروت نمیره نترس.

با اخم نگاهش کردم.

-واقعا پرویی.

شونه ای بالا انداخت و گفت: آره می دونم.

بعد سرش رو نزدیک آورد و گفت: می خوای دوست دخترم شی؟

با تعجب و ترس عقب رفتم.

-بی شعور، گمشو برو عقب.

خندید و گفت: خب حالا پاستوریزه خانم.

با همون خنده از کنارم رد شد.

داد زدم: تو یه مرضی روانی.

قهقه ای زد و از همون دور و بدون اینکه نگاهم کنه گفت: آره اینم زیاد بهم گفتند


romangram.com | @romangram_com